پست ثابت

یوسف کنعان من...

 

یوسف كنعان من، كنعان شعرم پیر شد
باز آی از مصر باور كن كه دیگر دیر شد

درد هجرت چشم یعقوب دلم را كور كرد                                              
پس تو پیراهن بیاور، ناله ام شب گیر شد                                           

 ای كه چون موسی عصایت را به دل ها می زنی
مُردم از غم، این عصا در قلب من چون تیر شد

                                                              ای مسیحای تمام شیعیان، عیسای من
                                                            نِی غلط گفتم كه عیسائیت عالم گیر شد

فصل غم، اندوهِ بی پایان، خزانِ بی بهار
شعله زد بر خاك، خاك سرزمینم قیر شد

آسمان سینه ام ابری است ای باران ببار                                         
بس نباریدی دلم چون سوره ی تكویر شد                                        

طاق ابرویت نشان از ذوالفقار حیدر است
لا فتی الا علی از سوی حق تقریر شد

                                                        ماهِ پاكِ شامِ تنهاییِّ قلب خسته ام
                                                                شان تو درعرش و در فرش آیه ی تطهیر شد

پرده ی دیوار كعبه شد سیه از دوریت
شرحِ هجران تو در بیت خدا، تفسیر شد

گفت روزی مادرم دانی كه آقایت كجاست؟                                     
منزل او در میان آسمان تقدیر شد                                    

تا كه گوشم این سخن از مادرم بشنید، رفت
بر سر این مساله با ذهن من درگیر شد

                                                        گر همین باشد كه مادر گفت پس دیگر چرا
                                                 در اذان روز جمعه آسمان دل گیر شد؟

ناله ام نالید از نالیدنت، ای منتقم!
ناله ات از بهر آن طفلان بی تقصیر شد

سهم جدّ اطهرت از سرزمین كربلا                                                     
یك تن بی سر، وَ صدها نیزه و شمشیر شد
    

حسین جان گوشی ام پر شده از عکس ضریحت ارباب مونس لحظه ی دلتنگی شبهای من است باخـــیال حرمت زندگــــی

راز فریاد آیت‌الله بهجت (ره) هنگام سلام نماز

 

«تهران زندگی می‌کردم، کارم در زمینه کامپیوتر بود، روزی از تلویزیون یکی از نمازهایی را که آیت‌الله بهجت (ره) می‌خواندند را دیدم و لذت بردم.

تصمیم گرفتم به قم بروم و نماز جماعتم را به امامت آیت‌الله بهجت (ره) بخوانم، همین کار را هم کردم، به قم رفتم، دیدم بله همان نماز باشکوهی که در تلویزیون دیدم در قم اقامه می‌شود، نمازهای پشت آقا بسیار برایم شیرین و لذت بخش بود، برنامه‌ام را طوری تنظیم کردم که هر روز صبح بروم قم و نماز صبحم را به امامت آقای بهجت بخوانم و به تهران برگردم.

یک سال کارم همین شده بود، هر روز صبح می‌رفتم قم نماز می‌خواندم و برمی‌گشتم، در این زمان شیطان هم بیکار ننشسته بود، هر روز مرا وسوسه می‌کرد که چرا از کار و زندگی می‌زنی و به قم می‌روی؟ خوب همین نماز را در تهران بخوان و … .

کم کم نسبت به فریادهای آیت‌الله بهجت (ره) هنگام سلام دادن آخر نماز حساس شده بودم، آخه چرا آقا فریاد می‌کشه؟ چرا داد می‌زنه؟ چرا با درد سلام می‌ده؟ حساسیتم طوری شده بود که خودم قبل از سلام‌های آقا سلام می‌دادم.

به خودم گفتم من اگر نفهمم چرا آقا موقع سلام آخر نماز فریاد می‌کشه دیگه نمیام قم نماز بخونم، همون تهران می‌خونم، این هفته هفته آخرمه …

یک روز آومدم و رفتم دم درب منزل آقا، در زدم، گفتم باید بپرسم دلیل این فریادهای بلند چیه، رفتم دیدم آقا میهمان داشتند، گوشه اتاق نشستم و در افکار خودم غوطه‌ور شدم، تو ذهن خودم با آقا حرف می‌زدم، آقا اگر بهم نگی می‌رم هان! آقا دیگه نمیام پشتت نماز بخونم هان! تو همین افکار بودم که آیت‌الله بهجت انگار حرفامو شنیده باشه سر بلند کرد و به من خیره شد، به خودم لرزیدم، یعنی آقا فهمیده من چی می‌گفتم؟ من که تو دلم گفتم، بلند حرفی نزدم، چطور شنید؟

سرم را پایین انداختم و آرام از مجلس خارج شدم و به تهران برگشتم، در راه دائما با خودم می‌گفتم آقا چطور حرف‌های من را شنید؟ در همین افکار بودم تا اینکه شب شد و خوابیدم، در خواب دیدم پشت آیت‌الله بهجت (ره) ایستادم و در صف اول نماز می‌خوانم، متعجب شدم، در بیداری اصلا نمی‌توانستم به چند صف جلو برسم چه برسد به اینکه برم صف اول!

خوشحال بودم و پشت آقا نماز می‌خواندم، یک دفعه تعجب کردم، دیدم در جلوی آقا، روبروی محراب یک دربی باز است به یک باغ بزرگ و آباد، آخه این در رو کی باز کردند؟ اصلا قم چنین باغ بزرگی نداره، تعجب کردم، باغ سر سبز و پر از میوه‌ای بود، خدای من این باغ کجا بوده؟ در همین افکار بودم که به سلام آخر نماز رسیدیم، در انتهای نماز و هنگام سلام نماز درب باغ محکم بسته شد، یک لحظه از خواب پریدم.

یعنی من خواب بودم؟ آقا جواب سئوال من رو در خواب دادند، پس راز این فریاد بلند آقا هنگام سلام نماز درد دل کندن از آن باغ آباد و بازگشت به زمین خاکی بود؟ به دلیل این درد آقا فریاد می‌کشید، من جواب سئوالم رو گرفته بودم و پس از آن سه سال دیگر عاشقانه هر روز صبح برای نماز به قم می‌رفتم و سپس به تهران بازمی‌گشتم تا آقا رحلت کردند.»

این مطالب خاطرات یکی از نمازگزاران حضرت آیت‌الله العظمی بهجت (ره) بود که توسط پسر این مرجع تقلید فقید در مراسم سالگرد حضرت آیت‌الله بهجت (ره) در مسجد صاحب الزمان (عج) ورامین بازگو شد.

پاسخ آیت‌الله بهجت درباره دیدار امام زمان

راه‌های تشخیص صدق و کذب دیدار افراد با امام زمان(عج)

*رؤیت حضرت به چند طریق امکان دارد و تشخیص صدق و کذب آن چگونه است؟

رؤیت حضرت در عصر غیبت کبرا به سه صورت ممکعن است:

الف) در عالم خواب؛

ب) در حال مکاشفه؛

ج) در حال بیداری.

که در حال بیداری از نظر کیفیت و نحوه دیدار سه گونه دارد:

۱ ـ دیدار با حضرت با عنوان غیرحقیقی؛ به گونه‌ای که دیدار‌کننده هنگام ملاقات و بعد از آن، هیچ گونه توجهی به شخص حضرت ندارد و ایشان در این دیدار، فردی عادی و ناشناس تلقی می‌شود، این رؤیت ممکن است برای بسیاری از افراد به طور تصادفی و ناشناس رخ دهد و حضرت با افراد برخورد داشته باشد، ولی هرگز او را نمی‌شناسند.

ادامه نوشته

علائم نهایی پیش از ظهور امامان زمان (عج) چیست؟

علائم ظهور حضرت مهدی (عج) بر دو دسته تقسیم می شوند:

الف: علائم حتمی و قطعی؛

ب: علائم غیر حتمی و غیر قطعی که البته در این علائم هم ممکن است اختلاف نظر وجود داشته باشد.

علائم غیر حتمی فراوان هستند و نوعاً بعضی از آنان به وقوع پیوسته است اما علائم حتمی و قطعی هنوز رخ نداده اند بعضی از این علائم قطعی عبارتند از:

1. خروج سفیانی: پیش از ظهور مردی از نسل ابوسفیان در منطقه شام خروج می کند و با تظاهر به دینداری گروه زیادی از مسلمانان را می فریبد و به گرد خود می آورد و بخش گسترده ای از سرزمینهای اسلام را به تصرف خویش در می آورد و بر مناطق پنجگانه شام، حمص، فلسطین، اردن و قنسرین (نام شهری در نزدیکی حلب) و منطقة عراق سیطره می یابد و در کوفه و نجف به قتل عام شیعیان می پردازد و برای کشتن و یافتن آنان جایزه تعیین می کند آنگاه که از ظهور امام زمان باخبر می شود با سپاهی گران به جنگ وی می رود که در منطقه بیداد (بین مکه و مدینه) با سپاه امام (ع) برخورد می کند و به امر خدا همه لشگریان وی به جز چند نفر در زمین فرو می روند و هلاک می شوند. [1]

 2. خسف در بیداء: خسف یعنی فرو رفتن و پنهان شدن، و بیداء نام منطقه ای در مکه و مدینه است. ظاهراً لشگر سفیانی در این منطقه که به قصد جنگ با امام عصر(عج) آمده است در زمین فرو می روند.

ادامه نوشته

از غربت امام در عصر غيبتش بي خبریم

برخي به غلط تصور مي كنند كه حضرت بقية الله(عليه السلام) در دوران غيبت در مكاني خوش آب و هوا،زير درختي پر ميوه ودر كنار نهري خروشان!روزگار را به خوشي و آسايش مي گذرانند و غمي بر دل و دردي بر سينه ندارند و همانند ما دست بر روي دست گذاشته اند تا زماني كه خداوند اجازۀ ظهور به ايشان عطا فرمايند،كه واقعيت جز اين است و در روایاتی آمده است که آن حضرت در بیابان های گرم و سوزان زندگی می کنند....


امير المؤمنين حضرت علي(عليه السلام)به اصبغ بن نباته فرمودند:

(("امام"عهده دار اين امر(حضرت مهدي عليه السلام)همان راندۀ آوارۀ بي كس تنهاست/بحارالنوار،ج51،ص120))

دوران غيبت،دوران غربت امام است.دوران مظلمويت،انزوا،تنهايي،دل شكستگي و گريه هاي طولاني اوست.دوراني است كه آن حضرت بايد از شهرها فاصله بگيرد ودر مكان هاي پنهان دور از ظالمان زندگي كند.صاحب زمان و مالك زمين است،امّا بايدبه طور ناشناس در ميان مردم رفت و آمد كند.

دوازده قرن است كه هر صبح و شام،طلوع و غروب خورشيد را نظاره مي كند.صدها سال است كه بي صبرانه منتظر بيداري انسان ها به ويژه شيعيان و صدور فرمان الهي ظهور است.تعجب اينجاست كه چرا بشر اورا نمي خواهد؟چرا شيعيانش آن گونه كه بايد يادش نمي كنند و براي ظهورش دعا نمي كنند!؟

با امام عصر خود اینگونه هم چت میکنی؟

چند وعده با خدا،در روز،صحبت میکنی؟

پیشگاهِ خالق،احساس حقارت میکنی؟

روزوشب ذکرت شده مهدی بیا مهدی بیا

با ریا بر اهل دل عرض ارادت میکنی

تا به خلوت میرسی دل می دهی برمعصیت

عاقبت جانانه از شیطان اطاعت میکنی!!

میگریزی از حشیش و شیشه،کُلاً اعتیاد

از همین ها بَد،تو بر اینترنت عادت میکنی

گفتگویت باز میباشد به روی دیگران

گاه با نامَحرم ومَحرم که خلوت میکنی

حرفهایت هست آیا در خور شخصیتت؟

یا به هنگام نوشتن گو که دِقّت میکنی؟

یک سوال منطقی دارم جوابم را بده

با امام عصر خود اینگونه هم چت میکنی؟

نوری که شیطان در آن راه نمی یابد! "بصیرت"

حضرت رضا (ع) مي‌فرمايند :

 

« لَنا اَعْيُنٌ لا تُشْبِهُ اَعْيُنَ النّاس وفيها نورٌ لَيس لِلشَّيْطانِ فيهِ شِرْکٌ »  .

 ما داراي بصيرت و کمال بينايي هستيم و در ديدگان ما که هيچ شباهتي به چشم‌هاي مردم ندارد، نوري هست که شيطان در آن راه نمي‌يابد.

بر اين اساس او چشم بيناي الهي   است که بر اعمال بندگان نظارت دارد، آن‌ها را به کمال برساند، و در اين رابطه امام زمان (ع) مي‌فرمايند :


« فَإنّا نُحيطُ عِلْماً بِاَنْبائِکُم وَلا يَعْزُبُ عَنّا شَيْءٌ مِنْ اَخْبارِکُم... اِنّا غَيْرُ مِهْمِلينَ لِمُراعاتِکُم وَلا ناسينَ لِذِکْرِکُم» .

 ما بر احوال شما آگاهيم و هيچ چيز از ديد بصيرت ما مستور نمي‌ماند. ما در رعايت حال شما کوتاهي نکرده و ياد شما را از خاطر نبرده‌ايم.

ما به حال خود رهاشده ایم ؟

 حضرت در نامه‌اي به شيخ مفيد خطاب به شيعيان خود مي‌فرمايد:

«اِنّا غَيرُ مُهْمِلينَ لِمُراعاتِكُمْ وَلا ناسينَ لِذِكْرِكُمْ وَ لَوْلا ذلِكَ لنَزَلَ بِكُمُ اللاّواءَ وَاصْطَلَمَكُمُ الاَْعْداء؛

ما هرگز شما را به حال خود رها نكرده ايم و هرگز شما را از ياد نبرده ايم و اگر نبود (عنايات پيوسته ما) حتماً سختي‌ها و بلاهاي فراواني به شما مي‌رسيد و دشمنان شما را نابود مي‌كردند.»

منبع:احتجاج، ج 2، ش 359، ص 598.