سلام بر تو اي شلمــــچه ...
سلام بر تو اي قرار بي قراران ، اي جائيكه نه چندان دور نردبان معراج و ترقي بودي .
سلام بر تو اي نقطه تلاقي عرش با فرش .
سلام بر آن نيمه شب هايت ،
سلام بر آن فضاي عارفــــانه و عاشقــــانه اي كه شب زنده دارنت با ترنم زيباو ملكوتي
الهي العفو ، مي آفريدند.
سلام بر نماز شب هايي كه در سنگرهاي آسماني تو آغاز ميشد و در بهــــشت خاتمه مي يافت.
و باز سلام بر تو اي شلمــــچه ، اي جبهه عاشقان ، اي تماميت عرفان ،
شلمــــچه تو مانند موج خاموش و درهم شكسته مي ماني .
به ساغري كه كه خالي از شهد لقا و بند نام شهــــادت شده است .
به دريايي كه در بستر خويش آرام غنيده است .
شلمــــچه جزر و مَدّت كجا رفت ؟
هر گاه بسيجيها در تو نيستند موج شرارهايت در درون تو فرو رفته است
شلمــــچه جا دارد امروز چفيه ام را بر سر بكشم و اشك حسرت از چشمان ملتهبم
جاري كنم و فرياد بكشم
مــــن جا مانــــده ام ...
برچسبها:
خادم شهدا,
شلمچه,
معراج شهدا,
خادم شلمچه