دانشجو میمیرد جزوههاشو میگیرد!
در یکی از کشورها یک مرکز خرید شوهر وجود داشت که ۵طبقه بودکه دختر ها به
انجا می رفتن و شوهری برای خود می گرفتن.
شرایط این مرکز خرید این بود هر کس فقط می توانست یک بار از این مرکز خرید
کند و به هر طبقه که می رفت دیگه نمی توانست به طبقه قبل برگردد.
روزی دو دختر به این مرکز خرید رفتن در طبقه اول نوشته بوداین مردان شغل خوب
و بچه های دوست داشتنی دارند دختری که تابلو را خوانده بود گفت از بی کاری
بهتره ولی می خوام ببینم که بالاتری ها چی دارند؟
در طبقه دوم نوشته بود این مردان شغل خوب با حقوق زیاد و بچه های دوست داشتنی
و چهره زیبا دارند. دختر گفت هوم م م م طبقه بالاتر چه جوری؟
طبقه سوم نوشته بود این مردان شغل خوب با درامد زیاد بچه های دوست داشتنی و
چهره ای زیبا ودرکار خانه هم کمک می کنند. دختر گفت وای ی ی چه قدر وسوسه انگیز
ولی بریم بالا تر ببینیم چه خبره؟
طبقه چهارم نوشته بود این مردان شغل خوب با درامد زیاد بچه های دوست داشتنی
چهرهای زیبا و در کار خانه به همسر خود کمک می کنند هدفی عالی در زندگی دارند.
دختر:وای چه قرد خوب پس چه چیزی ممکنه در طبقه اخر باشه؟پس رفتن به طبقه پنجم
طبقه پنجم:این طبقه فقط برای این است که ثابت کند زنان راضی شدنی نیستنند.و
از اینکه به مرکز ما امدید متشکریم روز خوبی را برای شما آرزو می کنیم.
جواني از بيكاري رفت باغ وحش پرسيد
مرا استخدام می کنید؟
يارو گفت مدرك چي داري ؟
گفت:لیسانس
يارو گفت:يه كاري برات دارم حقوقشم خوبه پسره قبول كرد
يارو گفت : ما اينجا ميمون نداريم ميتوني بري تو پوست ميمون تو قفس تا ميمون برامون بياد,
چند روزي گذشت يه روز جمعه كه شلوغ شده بود .
پسره توي قفس پشتك وارو ميزد از ميله ها بالا پائين ميرفت .
جو گير شد زيادي رفت بالا از اون طرف افتاد تو قفس شيره داد زد كمك
« می گویم و از گفته ی خود دلشادم »
كه در این ترم پیاپی ز دروس افتادم !
اولین نمره كه دیدم سر من سوووووت كشید
سوی استاد دویدم غم دل سر دادم
ولی افسوس كه استاد محبت ننمود
با غضب گفت برو... نمره زیادی دادم !
گفتمش بهر خدا یك نظر انــــداز به من
مزه انداخت : نیم ناظر و من استادم !
بازگشتم كه شوم مطلع از درس دگر
دیدم « این سیل دمادم ببرد بنیادم »
خشمگین داد زدم، ناله و نفــرین كردم
- هیچ كس نیست در اینجا كه رسد بر دادم ؟؟؟!!
نــاگه از دور بدیــــــدم رخ اســــتاد عزیز
گوییــــا بر دل او كـــــرد اثر فریادم...
گفتمش مرد شریف از چه به من -6- دادی؟!
گفت: غیبت سببش بود و نرفت از یادم
قصه گر باز بگویم همه اش تكراری است
از دروس دگــــرم نیـــــــــز چنین افتادم
گرچه افتادم و ماندم عقب از خرخوان ها...
كسب عنوان عقب مانده مباركبادم !!
و آنان میگویند مارا به ترم قبل بازگردانید تا درس بخوانیم و ندا می آید آیا به آنها به اندازه کافی فرجه داده نشده بود؟؟
"سوره امتحان: آیه ی ۹.۷۵ "
(توجه به آیه شود)!!!
بقیه در ادامه مطلب...
سلام دیدم دوستان از مراقب و امتحان و ... مطلب زدن گفتم منم یه مطلب بزنم ولی با این تفاوت که مطلب من تقریبا جامع همه مطلب هاست درباره استادـمراقب ـشب امتحان و...(البته بصورت مختصر)، پیشنهاد میدم حتما برا قضاوت کردن به ادامه مطلب برید...
یادم نبود بگم نظر یادتون نره ممنون لطفا
اینم بخاطر اون دسته از دوستانی که میگن همه اش به دخترا گیر میدم
در خوابگاههای پسران کارهایی انجام میشود که حتی به عقل جن هم نمیرسد!
این هم یک نمونه از اقدامات این دانشجویان خوشفکر که برای عبرت گرفتن سایر موشهای موزی در یکی از این خوابگاها انجام شده است:
به اینا میگن دانشجو آینده ساز مملکت )
مرجع عزیز و عالیقدر آیت الله صافی گلپایگانی
سلام علیکم؛
من فاطمه ۲۱ ساله هستم. شما را بارها در مشهد دیدهام، و به شما به چشم یک پدر معنوی نگاه میکنم. آقا من یک دختر بدحجاب هستم، راستش نمیدانم حجاب چیست؟ چرا حجاب بر ما واجب است؟ چرا حجاب ارزش است؟ آیا چادر یک تکه پارچه با ارزش و مقدس است؟ دختر ۹ ساله از چادر چه میداند؟ چرا فقط در دین ما چادر و حجاب وجود دارد، یعنی پیامبران دیگر نمیدانستند؟!
آیا معنای پوشش، نبودن من در جامعه نیست؟ پس چگونه باید برای جامعه مفید باشم؟چرا ما زنان باید تاوان دلهای مریض بعضی مردان را بدهیم؟ آیا بهتر نیست حجاب در کشور اختیاری باشد؟ لطفاً مرا نصیحت کنید و به سؤالاتم جواب دهید که من پیجوی حقیقتم. منتظر پاسخ شما هستم.
آیتالله صافی گلپایگانی در پاسخ این نامه بیان داشته است:
بسم الله الرحمن الرحیم
علیکم السلام و رحمه الله
دخترم! انشاءالله تعالی تندرست و سعادتمند باشید و اندیشههای نیک و درست را در خود پرورش دهید.
نامه شما را خواندم. از بیداری باطن و معنویت پاک و اصالت فطرت شما امیدوار شدم.
نوشتهاید پیجوی حقیقت هستید و نصیحت میخواهید. حقیقت ظاهر و آشکار است به هرچه نگاه کنید از ذره تا مجرّه، از زمین تا آسمان و کهکشانها و جنبندگان بزرگ و کوچکی که با چشم غیر مسلح به زحمت رؤیت میشوند، آب و هوا، باغ و سبزهزارها و درختها، حیوانات برّی و بحری و این انسان، این من و تو و این همه دستگاهها و تأسیساتی که در بدن ما برقرار است و علی الدوام بیآنکه ما نقشی داشته باشیم به طور خودکار عمل میکنند، این همه گلها، این همه میوهها و این همه … و این همه …، همه انسان را نصیحت میکنند؛ همه حقیقت و حق را نشان میدهند که غافل نباشید، بیدار و هشیار باشید، از این کتاب آفرینش که میلیونها و میلیونها و میلیاردها و بیش از حساب و شمار درس بصیرت و بینش دارد بخوانید، و پند بگیرید.
اگه دنبال ادامه مطلب هستي برو به ادامه مطلب
بعضی کردارهای انسان آن قدر بر شیطان ناگوار است که او را به فریاد و فغان می آورد و از ناراحتی رنجور و نحیف می شود. به این داستان توجه کنید:
روزی شیطان در گوشه مسجد الحرام ایستاده بود. حضرت رسول صلی الله علیه و آله هم سرگرم طواف خانه کعبه بودند. وقتی آن حضرت از طواف فارغ شد، دید ابلیس ضعیف و نزار و رنگ پریده ، کناری ایستاده است ، فرمود:ای ملعون ! تو را چه می شود که چنین ضعیف و رنجوری ؟!
بقیه در ادامه مطلب.....